و خدایی که در این نزدیکیست


گمان مبر که حسن(ع) بی ضریح است
کریم آل عبا هرچه هست بخشیده است ...

۱۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اربابِ مهربون» ثبت شده است


 

و اینک میدانی دوباره...

 اینک 72 یار و هزاران دشمن کینه‏توزی که رحم و مروّت را از ازل نیاموخته‏اند.

اینک عاشورا که هر چه از آن بگوییم کم گفته‏ایم، از برخوردهای جلاّدانه سپاه عمر بن سعد، یا عنایات و الطاف سیدالشهداء علیه‏السلام . 

سردارانی، سپاه عظیمی را به سوی جهنم رهبری می‏کردند و امام معصومی لشکر کم تعداد خود را به بهشت بشارت می‏داد...

 و سرانجام شهادت، خون، نیزه، عطش و اطفال، تازیانه و سرهای بریده...

 آه از اسارت و شام، آه از خرابه و...



هیچ کتاب و مقتلی...

هیچ قلمی 

هیچکدام توانایی بیان و توصیف روز دهم را ندارد...

از آن لحظه که عمربن سعد لعنت الله اولین تیر را انداخت و جنگ را رسما آغاز کرد

از مبارزات دلاورانه ی یاران باوفا

از عطش....

از آخرین نماز....

از لحظه ی وداع...

تا تاختن اسبان ....

آه از شام غریبان....

و آه از اسارت...


فقط میتوان فریاد زد...

باید صداها بگیرند...

باید سینه ها سرخ شوند...

باید اشک چشمان تمام شود...

باید خون گریست...

یا غریب مادر...

یا حسیـــــــن....

یا حسیـــــــن....

یا حسیـــــــن....



 


 

لقبش سقاست،حرمش دریاست

حرم عبـــــاس، حرم زهــــــرا ست




 

چون تو ای لاله در این دشت گلی پرپر نیست

واز این پیر جوانمرده کمانی تر نیست

دست و پایی نفسی نیمه نگاهی اهی

غیر خونابه مگر ناله در این حنجر نیست

در کنار تو ام و باز به خود می گویم

نه حسین، این تن پوشیده به خون اکبر نیست

هر کجا دست کشیدم زتنت گشت جدا

از من اغوش پر و از تو تنی دیگر نیست

دیدنی گشته اگر دست و سر سینه تو

دیدنی تر زمن و خنده آن لشگر نیست

استخوانهای تو پشت پدر هر دو شکست

باز هم شکر کنار من و تو مادر نیست


"مقتل نوشت این پست رو بخونید"

 

لالایی عموش بیاد،مشک و علم به دوش بیاد

 

گلم با بوسه ی عمو ،خدا کنه به هوش بیاد

 

لالایی باباش بیاد، سوار ذوالجناش بیاد

 

صدای خنده گلم ،برای عمه هاش بیاد

 

لالایی بارون بیاد، خوشی به خیمه مون بیاد

 

عمو نره سمت فرات، ابرا تو آسمون بیاد

 

 


دریافت

 

 

روز ششم-قاسم بن الحسن علیه‏السلام

 


دریافت

 

 

 

 

"روز پنجم ـ عبدالله بن حسن علیه‏السلام، حضرت زهیر علیه‏السلام، حضرت حبیب بن مظاهر علیه‏السلام"

 

یک نفس آمده ام تا که عمو را نزنی
که به این سینه مجروح تو با پا نزنی
ذکر لا حول ولا از دو لبش می بارد
با چنین نیزه سر سخت به لبها نزنی
عمه نزدیک شده بر سر گودال ای تیغ
می شود پر به سوی حنجره حالا نزنی
نیزه ات را که زدی باز کشیدی بیرون
می زنی باز دوباره شود آیا نزنی
نیزه ات را که زدی باز نمی شد حالا
ساقه نیزه خونین شده را تا نزنی
من از این وادی خون زنده نباید بروم
شک نکن این که پرم را بزنی یا نزنی
دست و دل باز شو ای دست بیا کاری کن
فرصت خوب پریدن شده درجا نزنی

علیرضا لک

 

 

"روز چهارم محرم:ـ فرزندان حضرت زینب علیهاالسلام، حضرت حر علیه‏السلام، فرزندان مسلم علیهماالسلام"

.....

گیرم که رد کنی دل ما را خدا که هست

باشد محل نده قسم مرتضی که هست

وقتی قسم به معجر زینب قبول نیست

چادر نماز حضرت خیر النسا که هست

یک گوشه می نشینم و حرفی نمی زنم

بیرون مکن مرا تو از این خانه جا که هست

از درد گریه تکیه نده سر به نیزه ات

زینب نمرده شانه  دارالشفا که هست

قربانیان خواهر خود را قبول کن

گیرم که نیست اکبر تو طفل ما که هست

گفتی که زن جهاد ندارد برو برو

لفظ«برو»چه داشت برادر؟بیا که هست

خون را بیا به دست دو قربانی ام بکش

تو خون مکش به دست عزیزم حنا که هست

گفتی مجال خدمتشان بعد از این دهم

از سر مرا تو باز مکن کربلا که هست

گفتی که بی تو سر نکنم خوب! نمی کنم

بعد از تو راه کوفه و شام بلا که هست 1

 


عصر عاشورا برای کودکان آل‌الله آب می‌برند، اما رقیــــــه  ظرف آب را به سمت قتلگاه می‌برد و می‌گوید:

 «بابایم تشنه بود، می‌خواهم او را پیدا کنم و برایش آب ببرم» ...



 

 

بـــــار بگشـــــایید اینجـــــــا کربلاست

آب و خاکـــش با دل و جان آشنــاست

السّــــــــــلام ای سرزمین کـــربــــــلا

السّــــــــــلام ای منــزل و مـــأوای مـا

السّــــــــــلام ای وادی دلجوی عشق

وه چه خوش می آید اینجا بوی عشق

السّــــــــــلام ای خیمه گاه خواهـــرم

قتلگـــــــاه جــــانگـــــــــداز اکبــــــــرم

کــــــــــــربلا گــــــهواره اصغر تـــــویی

مقتـــــــل عباس نـــــــــام آور تــــویی

آمـــــــــــدم آغــــوش خود را بــــاز کن

بستــــــــــر مـــهمان خود را ســاز کن

 



کاش می شد بنویسم که گرفتار شدم
مثل خورشید گرفتار شب تار شدم
 
گرد این شهرم و بر پیر زنی مدیونم
این هم از غربت من بود که ناچار شدم
 
من نمی خواستم علّت دلواپسی
معجر زینب کبری شوم انگار شدم
 
من بدهکاری خود را به همه پس دادم
به تو اندازه یک شهر بدهکار شدم
 
من در این خانه تو در خانه خولی ، تازه
با تو همسایه دیوار به دیوار شدم
 
کاش می شد بنویسم کفنی برداری
کفنی نیست اگر ، پیرهنی برداری


 
 
 
یکی از دوستان بودن همیشه شب زیارتی امام حسین رو یادآوری میکردن
اکثرا پست میذاشتن!
و من کل اون روز حواسم بیش از بیش جم میشد! خب یوقتایی لازمه یادآدم بیاد که امروز پنجشنبه است!!
به هرحال
التماس دعا!
 
 

دریافت
 
 


تو رفتی و کنار خودم گریه می کنم   

دارم سر مزار خودم گریه می کنم ...