و خدایی که در این نزدیکیست


گمان مبر که حسن(ع) بی ضریح است
کریم آل عبا هرچه هست بخشیده است ...

*********

 



وقایع تاریخی:

 

1- در روز نهم محرم (تاسوعای حسینی) شمر بن ذی الجوشن با نامه‏ای که از عبیداللّه‏ داشت از "نُخیله" ـ که لشکرگاه و پادگان کوفه بود ـ با شتاب بیرون آمد و پیش از ظهر روز پنجشنبه نهم محرم وارد کربلا شد و نامه عبیداللّه‏ را برای عمر بن سعد قرائت کرد. 
ابن سعد به شمر گفت: وای بر تو! خدا خانه ات را خراب کند، چه پیام زشت و ننگینی برای من آورده‏ای. به خدا قسم! تو عبیداللّه‏ را از قبول آنچه من برای او نوشته بودم بازداشتی و کار را خراب کردی... .1


2-  شمر که با قصد جنگ وارد کربلا شده بود، از عبیداللّه‏ بن زیاد امان نامه‏ای برای خواهرزادگان خود و از جمله حضرت عباس علیه‏السلام گرفته بود که در این روز امان نامه را بر آن حضرت عرضه کرد و ایشان نپذیرفت. 
شمر نزدیک خیام امام حسین علیه‏السلام آمد و عباس، عبداللّه‏، جعفر و عثمان (فرزندان امام علی علیه‏السلام که مادرشان ام‏البنین علیها‏السلام بود) را طلبید. آنها بیرون آمدند، شمر گفت: از عبیداللّه‏ برایتان امان گرفته‏ام. آنها همگی گفتند: خدا تو را و امان تو را لعنت کند، ما امان داشته باشیم و پسر دختر پیامبر امان نداشته باشد؟!2 


3-  در این روز اعلان جنگ شد که حضرت عباس علیه‏السلام امام علیه‏السلام را باخبر کرد. امام حسین علیه‏السلام فرمود: ای عباس! جانم فدای تو باد، بر اسب خود سوار شو و از آنان بپرس که چه قصدی دارند؟ 
حضرت عباس علیه‏السلام رفت و خبر آورد که اینان می‏گویند: یا حکم امیر را بپذیرید یا آماده جنگ شوید. 
امام حسین علیه‏السلام به عباس فرمودند: اگر می‏توانی آنها را متقاعد کن که جنگ را تا فردا به تأخیر بیندازند و امشب را مهلت دهند تا ما با خدای خود راز و نیاز کنیم و به درگاهش نماز بگذاریم. خدای متعال می‏داند که من بخاطر او نماز و تلاوت قرآن را دوست دارم.3 
حضرت عباس علیه‏السلام نزد سپاهیان دشمن بازگشت و از آنان مهلت خواست. عمر بن سعد در موافقت با این درخواست تردید داشت، سرانجام از لشکریان خود پرسید که چه باید کرد؟ "عمرو بن حجاج" گفت: سبحان اللّه‏! اگر اهل دیلم و کفار از تو چنین تقاضایی می‏کردند سزاوار بود که با آنها موافقت کنی. 

عاقبت فرستاده عمر بن سعد نزد عباس علیه‏السلام آمد و گفت: ما به شما تا فردا مهلت می‏دهیم، اگر تسلیم شدید شما را به عبیداللّه‏ می‏سپاریم وگرنه دست از شما برنخواهیم داشت.4

 

 

 

چهار حادثه ی مهم شب عاشورا:

 

 

1-  در شب عاشورا به "محمد بن بشیر حضرمی" یکی از یاران امام حسین علیه‏السلام خبر دادند که فرزندت در سرحدّ ری اسیر شده است. او در پاسخ گفت: ثواب این مصیبت او و خود را از خدای متعال آرزو می‏کنم و دوست ندارم فرزندم اسیر باشد و من زنده بمانم. امام حسین علیه‏السلام چون سخن او را شنید فرمود: خدا تو را بیامرزد، من بیعت خود را از تو برداشتم، برو و در آزاد کردن فرزندت بکوش. 

محمد بن بشیر گفت: در حالی که زنده هستم، طعمه درندگان شوم اگر چنین کنم و از تو جدا شوم. 
امام علیه‏السلام پنج جامه به او داد که هزار دینار ارزش داشت و فرمود: پس این لباسها را به فرزندت که همراه توست بسپار تا در آزادی برادرش مصرف کند.5


2- امام حسین علیه‏السلام در سخنرانی شب عاشورا خبر از شهادت یاران خود داد و آنان را به پاداش الهی بشارت داد. در این مجلس "قاسم بن الحسن" به امام علیه‏السلام عرض کرد: آیا من نیز به شهادت خواهم رسید؟ امام با عطوفت و مهربانی فرمود: فرزندم! مرگ در نزد تو چگونه است؟ عرض کرد: ای عمو! مرگ در کام من از عسل شیرین‏تر است. امام علیه‏السلام فرمودند: آری تو نیز به شهادت خواهی رسید بعد از آنکه به رنج سختی مبتلا شوی، و همچنین پسرم عبداللّه‏ (کودک شیرخوار) به شهادت خواهد رسید. 
قاسم گفت: مگر لشکر دشمن به خیمه‏ها هم حمله می‏کنند؟ امام علیه‏السلام به ماجرای شهادت عبداللّه‏ اشاره نمودند که قاسم بن الحسن تاب نیاورد و زارزار گریست و همه بانگ شیون و زاری سر دادند6 


3- امام علیه‏السلام در شب عاشورا دستور دادند برای حفظ حرم و خیام، خندقی را پشت خیمه‏ها حفر کنند. حضرت دستور داد به محض حمله دشمن چوبها و خار و خاشاکی که در خندق بود را آتش بزنند تا ارتباط دشمن از پشت سر قطع شود و این تدبیر امام علیه‏السلام بسیار سودمند بود.7


4- مرحوم شیخ صدوق در کتاب ارزشمند "امالی" نوشته است: شب عاشورا حضرت علی‏اکبر علیه‏السلام و 30 نفر از اصحاب به دستور امام علیه‏السلام از شریعه فرات آب آوردند. امام علیه‏السلام به یاران خود فرمود: برخیزید، غسل کنید و وضو بگیرید که این آخرین توشه شماست.8

 

 

 

مقاتل نوشته اند:

 

"نه ،هرگز مصائب اهل بیت، بویژه اهل بیت امام حسین و یارانشان را نمیشود نوشت؛

اما به رسم نوشته های قبلی قسمتی از نوشته ی مقاتل را میخوانید:...."

 

" عصر عاشورا، پس از شهادت اصحاب و یاران، حضرت عباس علیه السلام تنهایی و بی کسی امام را نتوانست تحمل کند. محضر امام(ع) رسید و رخصت میدان رفتن و جانفشانی خواست و عرضه داشت : برادر جان! اجازه میدان می دهی؟ امام حسین(ع) گریه شدیدی کردند و فرمودند: برادر! تو پرچمدار منی.

عباس(ع) عرض کرد: «سینه ام تنگی می کند و از زندگی سـیر گشتـه ام.» امام(ع) فرمودند: مقداری آب برای این طفلان تهیه نما. جناب قمر بنی هاشم(ع) مشک به دوش گرفت و روانه میدان شد. با سپاه حریف، درباره آوردن آب به خیمه ها سخن گفت.

وقتی از آن ها مأیوس شد، نزد امام(ع) بازگشت و طغیان و سرکشی دشمن را به عرض رسانید. در این حال صدای العطش کودکان فضای خیمه ها را پر کرده بود.

سقّا نگاهی به چهره معصوم کودکان انداخت و بدون تأمل سوی شریعه فرات برگشت و به نگهبانان شریعه حمله کرد و جمع کثیری را کشت و وارد شریعه شد، دست زیر آب برد تا مقابل صورت آب را بالا آورد. «ذَکَرَ عَطَش الحسین و اهل بیته» به یاد لبان خشکیده حسین و اهل بیتش افتاد و آب را برگرداند به شریعه.

هنگام بازگشت، دشمن راه را بر او بست. حضرت برای محافظت از مشک به سمت نخلستان رفت و دشمن نیز به دنبالش.

از هر طرف تیر و نیزه به سمتش پرتاب می کردند، تا اینکه زره از انبوه تیرها همچون خار پشت به نظر می رسید. ابرص بن شیبان دست راست حضرت را قطع نمود، حضرت مشک را به دوش چپ انداخت و با دست چپ جنگید و این گونه رجز خواند: « وَ اللهِ اِنْ قَطَعْتُموا یَمینی، اِنّی اُحامی اَبَداً عَنْ دینی»، به خدا قسم اگر دست راستم را قطع کنید، من از حمایت از دینم دست بر نمی دارم.

در این هنگام دست چپ حضرتش را حکیم بن طفیل از مچ قطع کرد. مشک را به دندان های مبارک گرفته سعی می کرد آب را به خیام برساند. لذا خود را به روی مشک انداخت. در این حال دشمن تیری به چشم و تیری به مشک زد، حکیم بن طفیل با گرزی آهنین فرق مبارک را نشانه گرفت و ضربتی وارد کرد و او را بر زمین انداخت.9

 

ابى مخنف مى‏نویسد: وقتى که دستهاى عباس علیه السلام جدا شد، در حالى که از دو طرف دستش قطرات خون مى‏ریخت به دشمن حمله کرد تا اینکه ظالمى با گرز آهنین بر سر مبارکش زد و آن را شکافت، آن هنگام آن مظلوم به زمین افتاد و در خون خود غوطه‏ور گردید و صدا زد:

«یا اخى یا حسین علیک منى السلام‏»: «اى برادرم حسین خدا حافظ‏»10

و طبق روایت مشهور، صدا زد:

»یا خاه ادرک اخاک‏»: «اى برادر، برادرت را دریاب‏».

امام حسین علیه السلام مانند شهاب ثاقب به بالین عباس شتافت او را غرق در خون دید که پیکرش پر از تیر شده و دستهایش از بدن جدا گشته و چشمهایش تیر خوده‏اند.

»فوقف علیه منحنیا و جلس عند راسه یبکى حتى فاضت نفسه‏«.

»با کمر خمیده به عباس نگریست و سپس در بالین او نشست و گریه کرد تا عباس به شهادت رسید«.

نیز نقل شده: با صداى بلند گریه کرد و فرمود:

»الان انکسر ظهرى و قلت‏حیلتى و شمت بى عدوى‏«.

»اکنون پشتم شکست، و رشته تدبیر و چاره‏ام از هم پاشید، و دشمن بر من چیره شد و شماتت کرد»11

 

 

 

1- همان، ج2، ص89. 
2-انساب الاشراف، ج3، ص184. 
3-الملهوف، ص38. 
4-ارشاد، شیخ مفید، ج2، ص91. 
5-الملهوف، ص39. 
6-نفس المهموم، ص230. 
7-الامام الحسین و اصحابه، ص257. 
8-امالی شیخ صدوق، مجلس30. 

9-  به نقل از کتاب شرح شمع ص210 و 211:

10- ترجمه مقتل ابى مخنف: ص 99.، تذکره الشهداء: ص 269.

11- فرسان الهیجاء ج 1 / ص 203، معالى السبطین ج 1 / ص 446.

 

 

 

نظرات (۱۵)

مطالب مفید این پستتون احسنت داره...بویژه که مستند وبا بامدرک مطالب رو مینویسید...
پاینده باشید.
پاسخ:
خواهش میشود 


ک بر دوش سوی علقمه رفت، تا که شق‌القمر نشان بدهد 

تا که چشمش هزار معجزه را، بین خوف و خطر نشان بدهد

شیهه در شیهه اسب وگرد وسوار،آسمان مکث کرده تا چه کند؟

خیمه در خیمه گریه می شنود ، آب را شعله ور نشان بدهد؟!

مشک لب‌تشنه گرم زمزمه شد، گریه‌های رقیه در گوشش

تا که یک دشت لاله‌عباسی، غرق خون جگر نشان بدهد

قبضه ی ذوالفقار در مشتش، خشم دریاست در سر انگشتش

کربلا قلعه قلعه خیبر شد، رفت مثل پدر نشان بدهد

با خودش فکر می‌کند که فرات، عطش باغ را نمی‌فهمد

می‌رود معنی شکفتن را، فوق درک بشر نشان بدهد

همه ی خشم خونفشان علی، در صدایش وزیده، می‌خواهد

خطبة شقشیقه‌ای دیگر،‌ با رجز‌ها مگر نشان بدهد

ساعتی بعد آفتاب گرفت، لحظة بعثتی شگفت آمد

سوره‌ای قطعه قطعه در دستش، رفت شق‌القمر نشان بدهد

پاسخ:
یا علمدار حسین!

ممنون
زیبا بود
  • مح‌مّد صادقے
  • باسمه تعالی

    بسیار زیبا و پر مفهوم بود

    در این ایام برای سربازان آخرالزمانی امام حسین در منطقه هم دعا کنید.
    پاسخ:
    دعا..
    قابل باشم حتما

    یا حق
    با سلام و آرزوی قبولی عزاداری ها
    با مطلب جدید
    " گوشه ای از مقتل..." به مناسبت تاسوعای حسینی 
    به روزم
    منتظر حضور سبزتان هستم
    پاسخ:
    ممنون بانو

    قبول باشه
    مام صادق (ع) فرمود: سجده بر تربت قبر حسین (ع) تا زمین هفتم را نور باران مى‏کند و کسى که تسبیحى از خاک مرقد حسین (ع) را با خود داشته باشد، تسبیح گوى حق محسوب مى‏شود، اگر چه با آن تسبیح هم نگوید..
    التماس دعا

    پاسخ:
    یا حسین...

    ممنون بانو حدیث خوبی بود

    محتاجیم به دعا
    (Imam Hossein (peace be upon him
    The most unable people are those who are unable to do invocation
    امام حسین (علیه‌ السلام):
    أعْجَزُ النّاسِ مَنْ عَجَزَ عَنِ الدُّعاءِ.
    عاجزترین مردم کسی است که از دعا کردن ناتوان باشد. 
    بحار الأنوار، ج 93، ص 294
    پاسخ:
    ممنون
    یه جایی خونده بودم مومن باید زرنگ باشه و خوب دعا کنه
    ان شالله دعا کردن بلد باشیم
    سلام

    ما رو هم دعا کنین
    پاسخ:
    سلام
    محتاجیم به دعا
    وقایع تاریخی وقایع دردناکی است
    .................
    خدا قوت
    اجرتون با امام حسین
    پاسخ:

    ممنون از حضور شما


    این نمکدان حسین جنس عجیبی دارد
    هر چقدر میشکنیم،باز نمک ها دارد...

    به فدای لب عطشان شما ابا عبدالله "ع"
    پاسخ:
    ارباب مهربون...
    آقاست حسین!

    یا حسین
  • منورالفکر
  • اجرکم عندالله
    تعبیر محشری بود گوشه سخن حاج آقا
    پاسخ:
    ممنون

    بله واقعا یوقتایی توکوتاه بودن کلی مفهموم دارن
    کربلا لبریز عطریاس شد،نوبت جانبازی عباس شد...

    السلام علیک یا قمر منیر بنی هاشم یا اباالفضل العباس یا باب الحوائج

    التماس دعا
    پاسخ:
    قبول باشه

    ان شالله روزیتون حرم ارباب
  • ی آنتی زایون
  • سلام بانو
    چه شعر قشنگی بود ممنون از پستت . دعوتی به ..
    پاسخ:
    سلام بر شما

    ممنون

    ممنون از پست های زیبا وقابل تاملت عزیزم..

    راستی به اون وبت رفت چقدر مظلوم بود مریم نمیدونم چرا دوست دارم دوباره راش بندازی .

     

    اون که بلندت می کنه، وقتی افتادی
    دنبالت می گرده، وقتی گم شدی
    بیدارت کنه، وقتی خوابی
    نزدیکت باشه، وقتی بهش احتیاج داری
    باهات بخنده، گریه کنه، آرزو کنه، بجنگه و در عوض هیچی نخواد بغیر از خود تو ...

    بهش می گن دوست؛

    ... یه تیکه از زندگیت...

    پاسخ:
    فدای تو 

    عزیم چشم حتما

    مرسی که اومدی
    دست عباس بر زمین افتاد
    جاذبه کربلا کشف شد
    پاسخ:
    سلام خوش آمدید

    زیبا بود
    ممنون
    امروز تمام گره ها بی دست باز می شود

    ایام عزا تسلیت باد

    التماس دعا[گل]
    پاسخ:
    .....

    ما هم التماس دعا داریم

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی