و خدایی که در این نزدیکیست


گمان مبر که حسن(ع) بی ضریح است
کریم آل عبا هرچه هست بخشیده است ...

۴ مطلب در مرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

میدونم در جوانی پاک بودن شیوه پیغمبری است  ها،اینو میدونم ولی من میگم اگه توجوونی هرشیطنتی کردید تومجردی شیطنت داشتید خب باشه حله ولی سرجدتون ازدواج که کردید دیگه از شیطنتاتون دست بکشید،علاوه بر حق الناس حق الهمسر به گردنتون میاد که خعیلی بیشتر از حق الناس!!
همه اینها به کنار خانمی ک میدونی طرف زن داره آخه چرا ارتباط برقرار میکنی اصن توبگو مقصر اصلی هم اون آقاهه،ولی تو که میدونی مردا یکم عقلشون ناقص(دور ازجون یک عده ی عطیمشون) ،هرچقدر اون شیطنت کرد تو نکن،نگو ب من چه میخواست ارتباط نگیره شاید تو جوابشو ندی اونم دیگه بفهمه
آقایی که میدونی طرف ازدواج کرده چرا دوباره میری سراغش بابا یه زمانی میخواستید همو حالا ک نشده چرا زندگیشو بهم میریزی...
چی بگم؟! بعضیا هیچوقت کبیر نمیشن 

یکی دوهفته دیگه عروسی پسرعموم بود،بهم خورد...
البته میدونما یوقتایی قسمت یوقتایی اشتباه هرچی ک هست حوصله باز کردنشو ندارم فقط الان ناراحتم!!
بچه ها میگن  سرسال نشده پسرعموت دوماد شده ناراحت نباش!
ولی نه فقط اینکه پسرعمومه کلا وقتی یه خبر اینجوری میشنوم ناراحت میشم اصن شدید اعصابمو بهم میریزه
ان شالله همه اتون خوشبخت و عاقبت بخیر باشید :)

پدری با پسرش گفت به خشم / که تو آدم نشوی خاک به سر
حیف از این عمر که ای بی سرو پا / در پی تربیتت کردم سر
گر کسان جامع خیر و شرند / از سراپای تو بارد همه شر
دل فرزند از این حرف شکست / بی خبر روز دگر کرد سفر
رفت از این شهر به شهری که دگر / نشنود سرزنش تلخ پدر 
رفت از این شهر به شهری که کند / بهر خود فکر دگر ، کار دگر
عاقبت منسب والائی یافت / حاکم شهر شد و صاحب زر
تا که بیند پدر آن جاه وجلال / امر فرمود به احضار پدر 
پدرش آمد از راه دراز / نزد حاکم شد و بشناخت پسر 
گفت: گفتی که من آدم نشوم! / حالیا حشمت و جاهم بنگر!!!
پیر خندید وسری داد تکان / این سخن گفت وبرون شد از در
من نگفتم که تو حاکم نشوی! / گفتم آدم نشوی جان پسر!!! 

*میخواستم اینو بذارم:
غره مشو که مرکب مردان مرد را // در سنگلاخ بادیه پی ها بریده‌اند
نومید هم مباش که رندان باده‌ نوش // ناگه به یک خروش به منزل رسیده‌اند

**بعد شعر اولیه رو دیدم اونو گذاشتم
***حالا هم که هردوشو

این انسان آدم نمی‌شود تا آخر هم. یک مثل معروفی بود که می‌گفتند ملا شدن چه آسان، آدم شدن چه مشکل. شیخ ما  رحمه الله - می‌فرمود که: ملا شدن چه مشکل، آدم شدن محال است.(صحیفه امام)




برای دریافت سایز اصلی برروی تصویر کلیک کنید


تیره ای از تبار تاریکی

آبروی مدینه را بردند

پا برهنه بدون عمامه

دست بسته...تو را کجا بردند!؟

باز تکرار می شود در شهر

قصه ی کوچه... خانه... آتش... در

وسط شعله پور ابراهیم

روضه می خواند ؛ روضه ی مادر 
.....
"برقعی"
 
بشنوید

مادر به یاد تو،در کوچه بردلم
از شعله های در،تاول زده تنم

 با نوای حاج میثم مطیعی
لینک صفحه اصلی


تسلیت و التماس دعا