و خدایی که در این نزدیکیست


گمان مبر که حسن(ع) بی ضریح است
کریم آل عبا هرچه هست بخشیده است ...

۱۲ مطلب در آذر ۱۳۹۳ ثبت شده است



 

دریافت

اینچنین پاک شدنم آرزوست! پاک پاک

بعد کلی اعمال شاقه تونستم اندک مهندسیم رو به رخ لب تابم بکشم و به راه راست هدایتش کنم! هرچند یکم از فایل هام پاک شد،متاسفانه؛ اما به روشن شدنش می ارزید؛ تحمل سکوت هیچ کسی رو ندارم! حتی ایسر رو!

اکثر کربلایی ها برگشتن و ماهم هی پشت سرهم دعوتیم کربلایی خوریی :)

بازهم پوزش بابت تایید نشدن کامنتها.



دوستداشتم این صوت * رو شب اربعین بذارم ولی نشد نشد نشد... با تموم خستگی اون روز، نرفتن به روضه ی شب اربعین هم شد یه غم مضاعف! نشد نشد نشد... شاید تا نیمه های شب اشک ریختم ولی آروم نشد نشد نشد ....
خانم جان لیاقت که نداشتم واسه پیاده روی توی جاده ایی که الان کلی موکب و امکانات داره حداقل به یاد پیاده روی شما توی جاده ایی که تاچشم کارمیکرده برهوت بوده قدم بذارم، اما اشکهایی که شاید تصور خواهرانه های خودم بوده و برادرم رو تقدیم شما میکنم.  همیشه باخودم میگم توکه خاک چادر خانم زینب نیستی، یا اگه به حساب بیای کنیز کنیزان خانم، و داداش هم یحتمل غلامی ازغلامان حضرت ارباب ،با این حال اشک چشمت و مهرتوسینه ات واسش خاموش نمیشه. بمیرم واسه شما خانم جان که ارباب توآعوش خواهرانه اتون آروم میشدن و شماهم شرط ضمن عقدتون دیدار روزانه ،یابلکم ثانیه ای برادرتون بوده پس حق بوده که بعد چهل روز نشناسنتون! چهل روز دوری با داشتن آخرین تصویر از برادر! پس حقه عمه بودن همیشه سینه سوزی داشته باشه! پس حق صدای نفس نفس حنانه رو بیشتر حس کنم! حق از حقم بگذرم بخاطر امیرعلی! حق که امیر میگه خوشبحالم عمه دارم آخه حضرت علی اصغرهم عمه داره! پس حق ....
قربون غم های دلتون قربون عاشقانه های خواهر برادریتون انقدر که از جاموندن از روضه ی شب اربعین دلم گرفته توی جاموندن از کاروان پیاده ها نگرفته بود! اربعین غمش عجیب فرق میکنه! تنهاس! نشد نشد نمیشه!
فقط التماس دعا واسه تموم خواهروبرادرایی که خواهرانه و برادرانه دلشون پیش هم! ان شالله سرفرصت نظرات رو تایید میکنم و بهتون سرمیزنم


سهم من از با "تــــــــــــو" بودن

نماز ، به سمت نافله است...!





بعدا نوشت:
این هم واسه حال و احوال این روزا!


یکی گفت:

کاش شیخ عباس، جایی در مفاتیح الجنان

ذکر تسکین فراق کربلا را می نوشت...


تنها میشه دعا کرد:

واسه طول عمر و

توفیق که ان شاالله سال بعد زائر باشیم!

و البته برای سلامتی همه ی زائران


++

اگر که بشه نذر مادرم ادا

 یروزی میشم حاجی کرب و بلا

میشینم یه شب تاسحر توی حرم

فقط به تماشای ایون طلا


"+"

 "بعضی روزها 
 انسان فقط خسته ست

 نه تنهاست 
 نه غمگین 
 و نه عاشق
 فقط خسته ست!"

 (فاطمه راد)


انوقته که بهش "تو" هم بگن بغض میکنه 

انوقته که وقتی بهش زنگ میزنن واسه خداحافظی

با یه بغض میگه: وقتی چشمت به شمعدونی های حرم قمربنی هاشم افتاد دعام کن!

انوقته که با یه سکوت تماس به پایان میرسه !

انوقته که خستگیش در نمیشه!

انوقته که ....


واین صوت "بازم جا موندم"



+ اینها رو هم یکی ازدوستان فرستادن ببینید!


1

فکر میکردم از مردم دروازه غار تا مردمای توی پیچ شمرون همه دارن این صدا رو می شنون،اصلاً انگار این صدا از ازل بوده و تا ابد هم هست.

صدای نخراشیده اش که با هر هوهوی باد آهی میکشید، همش توسرم بود.

فکر که میکردم میرسیدم به یه روزگی خودم، حتما گریه های نیمه شبها هم واسه همین صدای نخراشیده بوده.


2

سروصدای بچه ها بلنده و زیر صدای این سروصدا یه صدایی شبیه صدای اره برقی میاد، درست زیر پنجره!

مامان همیشه یه روسری میذاره رو دسته صندلی نهار خوری که من احمق وقتی سرم رو از پنجره بیرون میکنم اون روسری رو سرم کنم.

طبق معمول روسری توپ توپی رو سر میکنم و کله ی مبارک رو به سمت صدا می چرخونم.

درست به فاصله ی یک وجبی از کله ی مبارک کارگر شهرداری درحال هرس کردن درخت توت سیدرضاست.


3

حالا که سکوت شده دلم برای صدای نخراشیده ی شاخه شکستهء درخت توت سیدرضا هم تنگ شده.

یاد جوونی هاش بخیر که وقتی پنجره باز میشد اصلا کله ی مبارک روسری لازم نمی شد انقدر که غیرت داشت و برامون حجاب میگرفت! بعضی وقتها هم خودش میزد به پنجره و توت بهمون تعارف میکرد ،حالا شده بود نخراشیده ی از ازل تا ابد ...

حالا که فکر میکنم گریه های یه روزگیم هم بخاطر فکرای بیخودم توی آینده بوده، حتی واسه محدودیت فکریم، حتی واسه خستگیم از این صدای نخراشیده.

داشتم فکر میکردم

 به هسته ای

 به یاهو

 به پستهای خودم

 نمیدونم 

 یاد 

 زمان شاه های قاجار و اینا افتادم

 که هی یه تیکه یه تیکه ایران رو بخشیدن

 تا شدیم گربه

 لابد واسه هسته ای هم ی همچین برنامه ایی

از آخر به اول:

پست رو که نوشتم تموم شد گفتم بذار یه دوری توی بایگانی بزنم یه مطلب خوب از اون قدیم ندیما پیدا کنم،همینجوری اتفاقی مطالب اسفند ماه رو باز کردم ،تا لود بشه یکم صفحه رو بالا پایین کردم اولین جمله ایی که به چشمم خورد این بود "بسلامتی خدایی که هیچ کارش بی حکمت نیست...!" دیدم چقدر با متنی که نوشتم همخونی داره البته نه با متن با اون فکری که توذهنم بود!

اول:

وقتی یکم دلت گرفته باشه،و هی پوشه های توسیستمت رو زیرورو کنی و هرچی موسیقی و صوت داری پلی کنی و از هرکدوم یکم گوش بدی که شاید بهتر شی،که نشی... و هی بزنی بعدی که شاید سرگرم بشی که نشی ...

دیگه انوقت برات مهم نیست محرم یا صفر یا فاطمیه!

از روضه گوش میدی تــا واحد و شور و سنگین و... و گاهی قاطی پوشه هات یه چندتا آهنگ هم پیدا میشه!

و ته تهش میشه یه پست اینجوری!


"مادرم می گوید :

آدم ها یک عمر می دوند تا برسند به ته زندگی ؛ اما یادشان می رود زندگی کنند.

ته زندگی چیزی نیست . زندگی همین جاست.*"

*از متن های نظرآهاری

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید