"روز پنجم ـ عبدالله بن حسن علیهالسلام، حضرت زهیر علیهالسلام، حضرت حبیب بن مظاهر علیهالسلام"
علیرضا لک
"روز پنجم ـ عبدالله بن حسن علیهالسلام، حضرت زهیر علیهالسلام، حضرت حبیب بن مظاهر علیهالسلام"
علیرضا لک
"روز چهارم محرم:ـ فرزندان حضرت زینب علیهاالسلام، حضرت حر علیهالسلام، فرزندان مسلم علیهماالسلام"
.....
گیرم که رد کنی دل ما را خدا که هست
باشد محل نده قسم مرتضی که هست
وقتی قسم به معجر زینب قبول نیست
چادر نماز حضرت خیر النسا که هست
یک گوشه می نشینم و حرفی نمی زنم
بیرون مکن مرا تو از این خانه جا که هست
از درد گریه تکیه نده سر به نیزه ات
زینب نمرده شانه دارالشفا که هست
قربانیان خواهر خود را قبول کن
گیرم که نیست اکبر تو طفل ما که هست
گفتی که زن جهاد ندارد برو برو
لفظ«برو»چه داشت برادر؟بیا که هست
خون را بیا به دست دو قربانی ام بکش
تو خون مکش به دست عزیزم حنا که هست
گفتی مجال خدمتشان بعد از این دهم
از سر مرا تو باز مکن کربلا که هست
گفتی که بی تو سر نکنم خوب! نمی کنم
بعد از تو راه کوفه و شام بلا که هست 1
عصر عاشورا برای کودکان آلالله آب میبرند، اما رقیــــــه ظرف آب را به سمت قتلگاه میبرد و میگوید:
«بابایم تشنه بود، میخواهم او را پیدا کنم و برایش آب ببرم» ...
بـــــار بگشـــــایید اینجـــــــا کربلاست
آب و خاکـــش با دل و جان آشنــاست
السّــــــــــلام ای سرزمین کـــربــــــلا
السّــــــــــلام ای منــزل و مـــأوای مـا
السّــــــــــلام ای وادی دلجوی عشق
وه چه خوش می آید اینجا بوی عشق
السّــــــــــلام ای خیمه گاه خواهـــرم
قتلگـــــــاه جــــانگـــــــــداز اکبــــــــرم
کــــــــــــربلا گــــــهواره اصغر تـــــویی
مقتـــــــل عباس نـــــــــام آور تــــویی
آمـــــــــــدم آغــــوش خود را بــــاز کن
بستــــــــــر مـــهمان خود را ســاز کن
کاش می شد بنویسم که گرفتار شدم
مثل
خورشید گرفتار شب تار شدم
گرد
این شهرم و بر پیر زنی مدیونم
این
هم از غربت من بود که ناچار شدم
من
نمی خواستم علّت دلواپسی
معجر
زینب کبری شوم انگار شدم
من
بدهکاری خود را به همه پس دادم
به
تو اندازه یک شهر بدهکار شدم
من
در این خانه تو در خانه خولی ، تازه
با
تو همسایه دیوار به دیوار شدم
کاش
می شد بنویسم کفنی برداری
کفنی
نیست اگر ، پیرهنی برداری