سهم من از با "تــــــــــــو" بودن
نماز ، به سمت نافله است...!
کاش شیخ عباس، جایی در مفاتیح الجنان
ذکر تسکین فراق کربلا را می نوشت...
تنها میشه دعا کرد:
واسه طول عمر و
توفیق که ان شاالله سال بعد زائر باشیم!
و البته برای سلامتی همه ی زائران
اگر که بشه نذر مادرم ادا
یروزی میشم حاجی کرب و بلا
میشینم یه شب تاسحر توی حرم
فقط به تماشای ایون طلا
باروضۀ حسین نفس تازه می کنم
وقتی هوای شهر نفس گیر می شود ...
کبوتر
هم که باشی
گاهی
دود شهر
پرو بالت را
سیاه می کند
به یک هوای
پاک نیاز داری
چیزی شبیه
هوای حرم...
سلام
++ وقتی سوژه نداریم چه کار کنیم؟!
سوال جالبی هست... انصافا روش فکر کردما...
اما میخوام مطلبی رو عرض کنم نگرانم سوء برداشت بشه... (حقیقتا روی صحبتم با شخص خاصی نیست... کلی عرض می کنم)
در حیات انسانی بین سکوت و کلام، اصالت با سکوته یعنی همیشه باید ساکت بود مگر جایی که ضرورت داره حرفی زده بشه... اما امثال من تقریبا بر عکسیم...
حالا یه وقتی که بر اساس حالات و شرایط زمانی و مکانی حالی بهمون دست میده که انگار قفل زدن به زبون و ذهن ما... حال سکوت بهمون دست میده...
اتفاقا این حالات شرایط خیلی مناسبی هست برای خلوت کردن و به خویشتن اندیشیدن ( از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود...) ولی ما ما به هر دری میزنیم تا از این حال خارج بشیم... نوعا حرف زدن شخص این حالش رو از بین میبره... لذات من در جواب سوالتون عرض می کنم:
وقتی سوژه نداریم سکوت کنیم... بی حکمت نیست...
نشد ما جایی بریم و منبر نریم
یا علی
http://taknevisi.blog.ir/post/97
افتاده در این راه، سپرهای زیادی
یعنی ره عشق است و خطرهای زیادی
بیهوده به پرواز میندیش کبوتر!
بیرون قفس ریخته پرهای زیادی
این کوه که هر گوشه آن پاره لعلی است
خورده است بدان خون جگرهای زیادی
درد است که پرپر شده باشند در این باغ
بر شانه تو شانه به سرهای زیادی
از یک سفر دور و دراز آمده انگار
این قاصدک آورده خبرهای زیادی
راهی است پر از شور، که می بینم از این دور
نی های فراوانی و سرهای زیادی
هم در به دری دارد و هم خانه خرابی
عشق است و مزینّ به هنرهای زیادی
بیچاره دل من که در این برزخ تردید
خورده است به اما و اگرهای زیادی
جز عشق بگو کیست که افروخته باشند
در آتش او خیمه و درهای زیادی...
سعید بیابانکی
اذان به وقت گلوی بریده ی تو بگویم
اذان به وقت گلویی که قطعه قطعه غزل شد
غزل غزل شده ام تا قصیده ی تو بگویم
غزل غزل شده ام ای شهید عشق که چون گل
ز عاشقان گریبان دریده ی تو بگویم
هزار مرتبه آتش شدم نشد که غروبی
زخیمه های به آتش کشیده تو بگویم....
به بام برشده ام با عقیق، آینه، سبزه
مگر ز دیدن ماه ندیده ی تو بگویم
به بام بر شده ام تشنه ، با صدای بریده
اذان به وقت گلوی بریده ی تو بگویم
علیرضا قزوه
پیاده روی ، نقش مهمی در جلوگیری از کوچکی مغز
و بروز زوال عقلی و آلزایمر ایفا می کند .
بسم الله
سلام علیکم
و ما نیز پاک پاکیم
کاش میشد بعضی پوشه ها برگردن :(((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((
زندگیمون بهشون وصل بود ...
تو این شب و روزا شدیدا التماس دعا