و خدایی که در این نزدیکیست


گمان مبر که حسن(ع) بی ضریح است
کریم آل عبا هرچه هست بخشیده است ...

تنهایی خوبه،اصلن لازمه هراز چندگاهی تنها باشی،

به کارهای عقب افتادت برسیی،

بدون هدفون موسیقیی رو که دوستداری با ولوم بالا گوش بدی،

کتابت رو باصدای بلند بخونی، ناهارو ساعت 4 بخوری! 

تلویزیون واسه طولانی مدت روشن نشه و صداهای تبلیغاتیش اذیتت نکنه!

با خیال راحت سیر خام بخوری :)

هی بهت زنگ بزنن و حالتو بپرسن،و هی حس مهم بودنت برای نزدیکان شارژ بشه!(در حد مشمول هزینه!)

یجورایی همه ی نظمتو بهم میریزه!

یجورایی خیلی خوبه!

منتهی یکم که این تنهاییه طولانی میشه دیگه اذیت میکنه، دلتنگت میکنه!

نوع انتخاب موسیقیت عوض میشه! از صدای زنگ تلفن دیگه بدت میاد!

تازه میفهمی مثل مسافر غریبی شدی که تمام جذابیت شهرغریبه بزودی زود براش تکراری میشه و دلتنگ وطن!

دیگه دلت برای زیر صدای آروم موسیقی تنگ میشه 

دیگه حتی تندی سیر سرحالت نمیاره!!

و توی همین مدت کم تنهایی صد بار آهسته و بلند دعا کردی

خدایا هیچ خونه ایی بی پدرومادر نباشه!!

خدا به همه ی اونایی که این دوتا نعمت رو از دست دادن صبر بده!

و به همه ی اونایی که هنوز این نعمت رو دارن توفیق تشکر و قدر دانی!

یه اعتراف کنم؟! نتونستم بغضمو کنترل کنم و پشت تلفن زدم زیر گریه!

بنده خداها باباو مامانم چقدر نگرانشون کردم الکی!!الان عذاب وجدان دارم؟!

چقدر لوس!اه اه! خجالت هم خوب چیزیه!

آدم باید یکم طاقت داشته باشه ،کنترل عواطف داشته باشه!والا...


والا مردم بعد امتحاناشون از شدت خوشحالی جزوه هاشون رو بیرون میندازن و خستگی در میکنن انگار توی این دو-سه هفته فرهاد بودن و کوه کندن ،(حالا بذار نمره ها بیاد معلوم میشه خار کن هم نبودن) خلاصه میگفتم انقدر خوشحالن که نگو ولی من برعکس شدم!(البته فقط این دفعه سری های قبل اینطوری نبودم!) افسردگی گرفتم دو سه روزه میام فقط خیره میشم به مانیتور دستم به کیبورد نمیره! فکر میکنم کلی پست و نظر گذاشتم (اینم همون مالیخولیاست!) هیچی دیگه گقتم بدونید اگه یه مدت نبودم بیایید بیمارستان ملاقاتم! (نخند جدی میگم) خب حالا متن زیر رو بخونید لطفا!


توی پست قبلی وقتی گفتم قهر کردنای توی خونه، واسه توضیحاتش گفتم خودتون برداشت کنید!یکم دوستان که پیرامونش صحبت کردن اینا توی ذهنم نقش بست! خب قهر که سر هر موضوعی میشه و البته قهر بین چند نفرو چند گروه داریم:

قهر بین خودت و پدر و مادرت: که این هم توی بچگی ممکن بخاطر کار بد خودت باشه و اینکه اونا دعوات کردن و تو دوقرتو نیمت باقی باشه (یعنی از همون بچگی گردن کلفت باشی) و قهر کنی!یا قهر بخاطر رسیدن به منافع و دلخواسته هات بوده،توی بزرگیت هم همچنان همان موارد که البته باید درکت از مورد دوم بیشتر شده باشه و خیرو صلاح خودت رو بتونی تقریبا بفهمی.

قهر بین خودت و خواهر و برادرت: که همون ریشه توی ناسازگاری سلیقه ای داره و اصولا از روی دوستداشتن زیادِ(یجورایی تناقض دارن)

قهر بین خودت و دوستات:توی دوران بچگی که ممکنه بخاطر دعواهای بچه گانه باشه و توی بزرگیت هم ممکن سوءبرداشتها.

قهر بین خودت و همسرت: که در حیطه ی کاری ما نیست از مابهترون باید بحث کنن!(ولی یحتمل دلایل و زیربناهای مختلف زیادی داره)

قهر خودت با خدا:که اینا همش حرفه مگه آدم میتونه با نَفَسش قهر کنه و بگه تو دیگه بالا نیا من ازت خوشم نمیاد؟ (الان بدو بدو نری کامنت بذاری آره میره خودکشی میکنه ها،مطلبو بگیر) پس آدم با خدای خودش هم نمیتونه قهر باشه مثل نَفَسِ براش! اونایی که نعوذبالله توی عصبانیت و سختایشون یکدفعه میگن خدایا من باهات قهرم دیگه نماز نمیخونم یا فلان کارو نمیکنم اینا آدمای لحظه ایی هستن!چون دقیقا وقتی کارشون به سختی بیشتری میخوره اون بودن خدا رو بیشتر درک میکنن ولی دیگه چه فایده قلبشون بخاطر اون حرف یکم کوچیکتر شده! میگن آدم با هرکی قهر کنه دیگه با شکمش قهر نمیکنه این رو باید اصلاح کرد به این جمله: آدم حتی اگه با خودش قهر کنه دیگه با خدای خودش قهر نمیکنه!

قهر بین خودت و خودت: که ناشی از یک خود درگیری و عدم شناخت خود هست (ریشه های بنیادی داره ،اینجا باید گفت خود عزیزم تو که مشکل روانی نداری خب مرض داری واسه خودت درگیری درست کنی؟چیکار به خودت داری دیگه؟بشین ریشه های مشکلات درونی خودت رو پیدا کن و حل کن،چطور میتونی مشکلات اقتصادی مردم فلان قاره رو توی دو دقیقه ای که داخل تاکسی هستی رو حل کنی انوقت اینو نمیتونی؟ اینجاست که میگن اگر کسی خودش با خودش قهر کرد دیگه باید رفت توکار الفاتحه!) یوقتایی میگی باشه من فلان کار رو نمیکنم تا (مثلا) آدمشم! این قهر با خود نیست که این تهذیب نفسه هرچند خلاف دلخواسته هات باشه!(خوشبحال اونایی که توی این مورد موفق میشن!) 


اینکه میگن شکست مقدمه پیروزیه! (البته نه همیشه و همه جا و همه موارد) قهر هم میتونه مقدمه ی این باشه که بدونیم چقدر طرف مقابل رو دوستداریم کامنت منورالفکر توپست قبلی خیلی خوب بود گفتن ((این دلهره ایه که اکثر اوقات وقتی با عزیزترینم بحثمون میشه و مثلا قهر میکنیم میاد سراغم..نکنه طوریش شه.نکنه دیگه نبینمش.نکنه......بعدم یکی به اسم خودمو چنان له میکنم زیر پام که...پیام میدم: فلااااانییی...)) پس یجورایی مقدمه ی دوستداشتن هاست!

اینم هست اسم دیگه ی قهر یجورایی غرور نه؟؟

خبرنگار عزیز راست میگفتن جمع بندی موضوع کار سختیه!یا حتی بهتر بگم اصلن باز کردن بحثش خیلی سخته و زیاده چه برسه به جمع بندیش!

القصه انقدر آسمون به ریسمون بافتم که برسم اینجا:اگر انسانها بدانند با هم بودنشان چقدر محدود است محبتشان به هم نامحدود میشود!(حضرت امیر) ؛قدر همو بدونیم و سر هر موضوع پیش پا افتاده ای و هر تقی به توقی لب و لوچه آویزون نکینم و بی محلی و بی جوابی به هم و خط نشون نکشیم برای هم!

این نیز بگذرد!


بعدا نوشت:

اینم بگم قهر توفضای مجازی هم داریما 

مثلا یه وبلاگ نویس به نشانه قهر وب دیگری نمیره

یا میره میخونه الکی بهش رای مخالف میده 

اینا هم مشکلات خودوب درگیری دارن

خدایا عنایت....


بعدتر نوشت:

شنیدید که میگن محبت که از حد گذشت فکر میکنن وظیفه است؟

ولی من اعتقاد ندارم چون اونی که همچین فکری کنه اصلن محبت رو نمیشناسه چه برسه حدش رو بشناسه!

حس محبت از دوستداشتن میاد با ترحم که از سر دل سوزی و انسان دوستی میاد کلی توفیر داره!

یه حدیث از حضرت علی خونده بودم که فرموده بودن اگر انسانها بدانند با هم بودنشان چقدر محدود است محبتشان به هم نامحدود میشود!

پس چرا یه عده نمیخوان این رو بفهمن؟اگه کلن نمیدونستن مهربانی و دوستداشتن یعنی چی که خب انوقت آدم حق میداد بهشون ولی وقتی میدونن و فرق میذارن واسه محبت کردناشون، اونجاست که آدم آی حرص میخوره! درسته باید فرق گذاشت اما کجا؟ یعنی اینکه هرجایی نمیشه محبتت رو خرج کنی قبول،اما جاش مشخص شده است پس در باقی موارد باید خرجش کنی!

بعد مرگ نه متوفی محبت لازم داره نه اصلن محبت معنی میده! حالا هی گوش نده! طرف پای تلفن به انور خطیه که خدا میدونه کی بود و نسبتش چی بود چنان جانم و عزیزم میگفت که دل من رفت چه برسه به انوریه! حالا موقع پیاده شدن از اتوبوس انقدر تندتر و جلوتر رفت که بنده خدا اون خانم مسنی که باهاش بود(یحتمل هم مادرش بود) ترسید جا بمونه بخاطر همین صدا زد س.... وایسا منم بیام،طرف چهره اشو یجوری درهم کشید که من جا خوردم حداقلش این بود که میتونست حتی بی محبت ولی مودبانه تر وایسه که بهش برسه!!

محبت به دوست و همسر و فرزند و خواهر و برادر جای خود داره اما محبت به پدر و مادر یچیز دیگه است!!

یوقتایی به هر دلیلی شاید بحثت بشه باهاشون، شاید ازسر بچگی یوقتایی قهر هم کنی (توضیح نمیدم قهر کردن رو خودتون بگیرید مطلب رو لطفا) تو جمع خانوادگی از این موضوعات هست منتهی بی احترامی بهشون اون هم توی جمع عمومی اصلن خوب نیست ،توی جمع خصوصیش هم نیستا ولی عمومیه بدترِ غرورشون نابود میشه! شخصیتشون ...هیچی دیگه!

خدا به همه امون (مخصوصا جوونا) اخلاق بده و صبر و حوصله!

این رو هم بگوشید(حیدر بابا دونیا یالان دونیادی)

امروز یاد یه پوشه ایی افتادم که پیداش نمیکردم مجبور شدم کل فایلهارو بگردم،یه چندتا پوشه هم پیدا کردم،

حس پیدا کردن وسیله های گم شده ی زمان کودکیمون رو دارم الان (نوستالژی خونه تکونی شب عید)

گفتم اینو باهم بخونیم یکم حالمون خوبشه!(هرچند خوب هست منتهی شعرخونیِ دیگه اصولا خیلی بهتر میکنه!)


من از کجا پند از کجا باده بگردان ساقیا

آن جام جان افزای را برریز بر جان ساقیا

بر دست من نه جام جان ای دستگیر عاشقان

دور از لب بیگانگان پیش آر پنهان ساقیا

نانی بده نان خواره را آن طامع بیچاره را

آن عاشق نانباره را کنجی بخسبان ساقیا

ای جانِ جانِ جانِ جان، ما نامدیم از بهر نان

برجه گدارویی مکن در بزم سلطان ساقیا

اول بگیر آن جام مِه بر کفه آن پیر نه

چون مست گردد پیر ده رو سوی مستان ساقیا

رو سخت کن ای مرتجا مست از کجا شرم از کجا

ور شرم داری یک قدح بر شرم افشان ساقیا

برخیز ای ساقی بیا ای دشمن شرم و حیا

تا بخت ما خندان شود پیش آی خندان ساقیا 

"مولانا"


نظرات این پست بسته است :)

زمانهایی که ذهن پر از حرف ، کلمه و جمله شده

ولی مغز دستوری برای خالی شدن آنها نمی دهد 

در این زمان حالتی پیش می آید که به آن هنگیدن آدمی گویند!

 

کسی بود که مدام به حسرت می گفت :

کاش زودتر زاده شده بودم . کاش پیامبر(صل الله علیه و آله )را دیده بودم.

کاش به خدمت ِ رسول الله رسیده بودم.

جوانمرد به او گفت : هنوز هم روزگار ِ رسول خداست و هنوز هم عصر پیامبر(صل الله علیه و آله ) است.

اگر روز را به شب آری و کسی را نیازرده باشی ، آن روز تا شب با پیامبر زندگی کرده ای ،

ولی اگر هزار نماز کنی و هزار حج بگزاری و کسی را بیازاری ، نه خدا تو را دوست خواهد داشت و نه پیامبرش ،

و هیچ طاعت از تو مقبول نخواهد افتاد .


 " منتخب از کتاب ِ جوانمرد نام دیگر تو"



تبریک که نباید فقط واسه بچه شیعه ها باشه !

پیشاپیش رو گفتم واسه بچه شیعه ها

پساپس هم واسه بچه سنی ها

محتاج شدید دعاهای شما 

 


مادری رفت خدمت آقا امام صادق (علیه السلام) ...گفت :خیلی وقت است پسرم از مسافرت برنگشته،خیلی نگرانم...

حضرت فرمودند : صبر کن پسرت بر می گردد .... رفت و چند روز دیگر برگشت و گفت : پس چرا پسرم برنگشت ؟... حضرت فرمودند : مگر نگفتم صبر کن .... خب پسرت بر می گردد دیگر .... رفت اما از پسرش خبری نشد .... برگشت؛ آقا فرمودند: مگر نگفتم صبر کن ...

مادر دیگر طاقت نیاورد ... گفت : آقا چقدر صبر کنم ؟ ... نمی توانم صبر کنم ... به خدا طاقتم دیگر تمام شده ...

حضرت فرمود : برو خانه ، پسرت برگشته است ... رفت خانه دید واقعا پسرش برگشته ...

آمد خدمت آقا امام صادق ، عرضه داشت : آقا جریان چیست ؟ نکند مثل رسول خدا به شما هم وحی نازل می شود ؟ آقا فرموده بودند به من وحی نازل نمی شود اما

" عند فناء الصبر یاتی الفرج "

صبر که تمام شود فرج می آید ....


                                             وسائل الشیعه ، جلد ۱۵ ، باب استجاب الصبر فی جمیع الامور ، حدیث ۲۰۴۶۲


عجب طاقتی(البته خودم رومیگم)

حلول ماه ربیع الاول بر همه دوستان مبارک

"ماه ربیع الاول هرکی نخنده تنبله"

خواستم کلی براتون پیام طنز بذارم

اما از دست این امتحانات پایان ترم در امان نیستم

به هرحال همه موفق باشن،ما نیز ...



 

دریافت

اینچنین پاک شدنم آرزوست! پاک پاک

بعد کلی اعمال شاقه تونستم اندک مهندسیم رو به رخ لب تابم بکشم و به راه راست هدایتش کنم! هرچند یکم از فایل هام پاک شد،متاسفانه؛ اما به روشن شدنش می ارزید؛ تحمل سکوت هیچ کسی رو ندارم! حتی ایسر رو!

اکثر کربلایی ها برگشتن و ماهم هی پشت سرهم دعوتیم کربلایی خوریی :)

بازهم پوزش بابت تایید نشدن کامنتها.



دوستداشتم این صوت * رو شب اربعین بذارم ولی نشد نشد نشد... با تموم خستگی اون روز، نرفتن به روضه ی شب اربعین هم شد یه غم مضاعف! نشد نشد نشد... شاید تا نیمه های شب اشک ریختم ولی آروم نشد نشد نشد ....
خانم جان لیاقت که نداشتم واسه پیاده روی توی جاده ایی که الان کلی موکب و امکانات داره حداقل به یاد پیاده روی شما توی جاده ایی که تاچشم کارمیکرده برهوت بوده قدم بذارم، اما اشکهایی که شاید تصور خواهرانه های خودم بوده و برادرم رو تقدیم شما میکنم.  همیشه باخودم میگم توکه خاک چادر خانم زینب نیستی، یا اگه به حساب بیای کنیز کنیزان خانم، و داداش هم یحتمل غلامی ازغلامان حضرت ارباب ،با این حال اشک چشمت و مهرتوسینه ات واسش خاموش نمیشه. بمیرم واسه شما خانم جان که ارباب توآعوش خواهرانه اتون آروم میشدن و شماهم شرط ضمن عقدتون دیدار روزانه ،یابلکم ثانیه ای برادرتون بوده پس حق بوده که بعد چهل روز نشناسنتون! چهل روز دوری با داشتن آخرین تصویر از برادر! پس حقه عمه بودن همیشه سینه سوزی داشته باشه! پس حق صدای نفس نفس حنانه رو بیشتر حس کنم! حق از حقم بگذرم بخاطر امیرعلی! حق که امیر میگه خوشبحالم عمه دارم آخه حضرت علی اصغرهم عمه داره! پس حق ....
قربون غم های دلتون قربون عاشقانه های خواهر برادریتون انقدر که از جاموندن از روضه ی شب اربعین دلم گرفته توی جاموندن از کاروان پیاده ها نگرفته بود! اربعین غمش عجیب فرق میکنه! تنهاس! نشد نشد نمیشه!
فقط التماس دعا واسه تموم خواهروبرادرایی که خواهرانه و برادرانه دلشون پیش هم! ان شالله سرفرصت نظرات رو تایید میکنم و بهتون سرمیزنم


سهم من از با "تــــــــــــو" بودن

نماز ، به سمت نافله است...!





بعدا نوشت:
این هم واسه حال و احوال این روزا!


یکی گفت:

کاش شیخ عباس، جایی در مفاتیح الجنان

ذکر تسکین فراق کربلا را می نوشت...


تنها میشه دعا کرد:

واسه طول عمر و

توفیق که ان شاالله سال بعد زائر باشیم!

و البته برای سلامتی همه ی زائران


++

اگر که بشه نذر مادرم ادا

 یروزی میشم حاجی کرب و بلا

میشینم یه شب تاسحر توی حرم

فقط به تماشای ایون طلا


"+"