والا مردم بعد امتحاناشون از شدت خوشحالی جزوه هاشون رو بیرون میندازن و خستگی در میکنن انگار توی این دو-سه هفته فرهاد بودن و کوه کندن ،(حالا بذار نمره ها بیاد معلوم میشه خار کن هم نبودن) خلاصه میگفتم انقدر خوشحالن که نگو ولی من برعکس شدم!(البته فقط این دفعه سری های قبل اینطوری نبودم!) افسردگی گرفتم دو سه روزه میام فقط خیره میشم به مانیتور دستم به کیبورد نمیره! فکر میکنم کلی پست و نظر گذاشتم (اینم همون مالیخولیاست!) هیچی دیگه گقتم بدونید اگه یه مدت نبودم بیایید بیمارستان ملاقاتم! (نخند جدی میگم) خب حالا متن زیر رو بخونید لطفا!
توی پست قبلی وقتی گفتم قهر کردنای توی خونه، واسه توضیحاتش گفتم خودتون برداشت کنید!یکم دوستان که پیرامونش صحبت کردن اینا توی ذهنم نقش بست! خب قهر که سر هر موضوعی میشه و البته قهر بین چند نفرو چند گروه داریم:
قهر بین خودت و پدر و مادرت: که این هم توی بچگی ممکن بخاطر کار بد خودت باشه و اینکه اونا دعوات کردن و تو دوقرتو نیمت باقی باشه (یعنی از همون بچگی گردن کلفت باشی) و قهر کنی!یا قهر بخاطر رسیدن به منافع و دلخواسته هات بوده،توی بزرگیت هم همچنان همان موارد که البته باید درکت از مورد دوم بیشتر شده باشه و خیرو صلاح خودت رو بتونی تقریبا بفهمی.
قهر بین خودت و خواهر و برادرت: که همون ریشه توی ناسازگاری سلیقه ای داره و اصولا از روی دوستداشتن زیادِ(یجورایی تناقض دارن)
قهر بین خودت و دوستات:توی دوران بچگی که ممکنه بخاطر دعواهای بچه گانه باشه و توی بزرگیت هم ممکن سوءبرداشتها.
قهر بین خودت و همسرت: که در حیطه ی کاری ما نیست از مابهترون باید بحث کنن!(ولی یحتمل دلایل و زیربناهای مختلف زیادی داره)
قهر خودت با خدا:که اینا همش حرفه مگه آدم میتونه با نَفَسش قهر کنه و بگه تو دیگه بالا نیا من ازت خوشم نمیاد؟ (الان بدو بدو نری کامنت بذاری آره میره خودکشی میکنه ها،مطلبو بگیر) پس آدم با خدای خودش هم نمیتونه قهر باشه مثل نَفَسِ براش! اونایی که نعوذبالله توی عصبانیت و سختایشون یکدفعه میگن خدایا من باهات قهرم دیگه نماز نمیخونم یا فلان کارو نمیکنم اینا آدمای لحظه ایی هستن!چون دقیقا وقتی کارشون به سختی بیشتری میخوره اون بودن خدا رو بیشتر درک میکنن ولی دیگه چه فایده قلبشون بخاطر اون حرف یکم کوچیکتر شده! میگن آدم با هرکی قهر کنه دیگه با شکمش قهر نمیکنه این رو باید اصلاح کرد به این جمله: آدم حتی اگه با خودش قهر کنه دیگه با خدای خودش قهر نمیکنه!
قهر بین خودت و خودت: که ناشی از یک خود درگیری و عدم شناخت خود هست (ریشه های بنیادی داره ،اینجا باید گفت خود عزیزم تو که مشکل روانی نداری خب مرض داری واسه خودت درگیری درست کنی؟چیکار به خودت داری دیگه؟بشین ریشه های مشکلات درونی خودت رو پیدا کن و حل کن،چطور میتونی مشکلات اقتصادی مردم فلان قاره رو توی دو دقیقه ای که داخل تاکسی هستی رو حل کنی انوقت اینو نمیتونی؟ اینجاست که میگن اگر کسی خودش با خودش قهر کرد دیگه باید رفت توکار الفاتحه!) یوقتایی میگی باشه من فلان کار رو نمیکنم تا (مثلا) آدمشم! این قهر با خود نیست که این تهذیب نفسه هرچند خلاف دلخواسته هات باشه!(خوشبحال اونایی که توی این مورد موفق میشن!)
اینکه میگن شکست مقدمه پیروزیه! (البته نه همیشه و همه جا و همه موارد) قهر هم میتونه مقدمه ی این باشه که بدونیم چقدر طرف مقابل رو دوستداریم کامنت منورالفکر توپست قبلی خیلی خوب بود گفتن ((این دلهره ایه که اکثر اوقات وقتی با عزیزترینم بحثمون میشه و مثلا قهر میکنیم میاد سراغم..نکنه طوریش شه.نکنه دیگه نبینمش.نکنه......بعدم یکی به اسم خودمو چنان له میکنم زیر پام که...پیام میدم: فلااااانییی...)) پس یجورایی مقدمه ی دوستداشتن هاست!
اینم هست اسم دیگه ی قهر یجورایی غرور نه؟؟
خبرنگار عزیز راست میگفتن جمع بندی موضوع کار سختیه!یا حتی بهتر بگم اصلن باز کردن بحثش خیلی سخته و زیاده چه برسه به جمع بندیش!
القصه انقدر آسمون به ریسمون بافتم که برسم اینجا:اگر انسانها بدانند با هم بودنشان چقدر محدود است محبتشان به هم نامحدود میشود!(حضرت امیر) ؛قدر همو بدونیم و سر هر موضوع پیش پا افتاده ای و هر تقی به توقی لب و لوچه آویزون نکینم و بی محلی و بی جوابی به هم و خط نشون نکشیم برای هم!
این نیز بگذرد!
بعدا نوشت:
اینم بگم قهر توفضای مجازی هم داریما
مثلا یه وبلاگ نویس به نشانه قهر وب دیگری نمیره
یا میره میخونه الکی بهش رای مخالف میده
اینا هم مشکلات خودوب درگیری دارن
خدایا عنایت....
بعدتر نوشت: