و خدایی که در این نزدیکیست


گمان مبر که حسن(ع) بی ضریح است
کریم آل عبا هرچه هست بخشیده است ...


اگر قرار شد در برابر عربستان عکس‌العملی نشان دهیم، سخت و خشن خواهد بود 

8/مهرماه/1394


میگن چوب رو که برداری گربه دزده فرار میکنه 

هرچند میدونن با کی طرفن و این رو باید آویزه گوششون کنن اما از 1400 سال پیش دارن به شیطون سواری میدن نمیتونن ترک سِمت کنن، امروز بعد صحبتهای رهبر انگار با نمایندگان ایران اعلام همکاری کردن و البته پیام تسلیت دادن* که میخوام ندن خودشون کشتن خودشون هم تسلیت میگن؟باید از اول وقتی داشتن سواری میدادن به شیطون و دارودسته اش به این فکر بودن که از نوادگان حیدر داریم هنوز ...

*لینک خبر +



بَلِ الْإِنسَانُ عَلَى نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ وَلَوْ أَلْقَى مَعَاذِیرَهُ (سوره قیامت/14و15)

بلکه انسان از وضع خودش آگاه است،هرچند در ظاهر برای خود عذرهایی بتراشد ...

 
***

امروز میلاد امام کاظم  بود ولی انقدر همه از این فاجعه ی عظیم دلگیرن،داغداران،داغداریم، غریب تر از همیشه موند ...

محرم امسال برای من خیلی زود اومده،میدونسته من عجیب نفس کم آوردم ،

بوی اسفند و چای صلواتی میخوام اکسیژن کمکی ...

بوی هیئت و روضه، اصلن بوی قیمه نذری هان؟ 

بوی مشکی محرم فرق داره با بوی همه ی مشکیا ...

بوی سر بزیری های محرم، هر زمان و مکانی یسری رفتارهارو میطلبه درسته؛محرم حیا میخواد 

خدا کنه درک کنم با معرفت ... محرم اذن دخول میخواد ..نه؟

حیف، حیف این عمری که داره میره و من به تماشا نشستم ..

این معرفت و رزق هرسال محرم رو گم میکنم ..


 جدیدا یجوری شدم ، قبلا اگه سوژه ایی بود، خبری بود،حتی از دیدن های اتفاقی دوستام توکوچه خیابون از همه مینوشتم از تفکراتی که میشد درموردشون داشت، از ربط دادن های الکی یا واقعی اما الانا اینجوری شده که  بیشتر میخوام حسم رو منتقل کنم اونم فقط در صدم ثانیه یعنی اگه اون حس بره دیگه لب تاب هم میره!

مثلا دیروز که سالگرد ازدواج حضرت علی و حضرت زهرا بود انقدر مولودی و تصاویر خوبی بدستم رسید دلم میخواست همه رو بذارم تووب اما وقت نبود گفتم بمونه آخرشب با یکم تاخیر، اما بماند همانا و نذاشتن هم همانا..

یا مثلا امروز غروب داشت مداحی حاج صادق تودیدار سپاهیا با رهبر رو پخش میکرد، عاغا دیدن تصاویر و مداحی همانا و احساس غرور و عزت پیدا کردن هم همانا،گفتم الان یه پست میذارم تپل اما موقعیت آماده سازی شام پیش اومد و باز هم ...

یا همین الان که داره بارون میاد چقدر آهنگها و مداحی های بارونی توذهنم مرور میشه و دلم میخواد این حس آروم رو بنویسم که چقدر هوا هوای آرامش بخش،

پنجره هارو باز گذاشتم صدای ضعیفی از بوق بوق کارناوال عروس هم به گوش میرسه و هرازگاهی پرده ی آشپزخونه با باد دست بهم میدن و یه دوری تو هوا میزنن ....

(تا اینجا رو نوشته بودم مامانم صدام زد که برم چایی بخورم،برگشتم دیگه نه از حس خبریه نه از صدای بارون فقط هوهوی باد مونده و دور دور کردنای پرده ی آشپزخونه،دلم نیومد پاک کنم )

بارون هم حس دل بازی داره هم دلگیری،مثل پاییز میمونه انقدر دوستش دارم که دلتنگیای غروباش کمتر اذیتم میکنه!

عه یاد بخش حضرت باران افتادمآ!!

چقدر بده که فراموش شده!! که بروز نمیشه این یعنی در عالم واقع هم به فکرش نیستم که هرازگاهی اون حس نوشتن براشون سراغم بیاد حتی حس سرچ کردن! بسنده کردم به دوتا دعای عهد و چندتا صلوات و چهارتا متن کوتاه کپی کردن توگروه ها که یعنی ماهم خیلی آره ...و این اوج خفت و خاری...

بینیم گرفته و بوی بارون رو نمیفهمم،پوست کلفت شدم و  خُنکای هوای بارونی نوازشم نمیکنه!

چی بگم که میدونم...؛"بلکه انسان از وضع خویش آگاه است،هرچند در ظاهر برای خود عذرهایی بتراشد..*"


رازی نهفته در پس حرفی نگفته است

مگذار درد دل کنم و دردسر شود...* 


 

*سوره قیامت آیه 14و15

**احسان جمشیدی

 

اِلهى اِلَیْکَ اَشْکُو نَفْساً بِالسُّوَّءِ اَمّارَةً وَاِلىَ الْخَطیئَةِ مُبادِرَةً وَبِمَعاصیکَ مُولَعَةً وَ ...

خدایا به سوى تو شکایت آورم از نفسى که مرا همواره به بدى وادارد و به سوى گناه شتاب دارد و به نافرمانیهایت حریص است و ...

 


دریافت 2دقیقه 20ثانیه 

 

خدایا من که دیگه دارم به زبون میارم...،

وقتی ظرف تو می افتد و می شکند،یوقت می گویی: دیدی شکست؟! یا اینکه می گویی: دیدی! شکستنی بود؟

این نگاه دوم است که تورا به رحمت حق گره میزند و مست و مدهوش می کند.با این نگاه و درک مستمر از عنایت های حق دیگر مگر تو میتوانی ضعف اعصاب بگیری؟!دیگران هرچه می خواهند اذیت کنند؛ولی «تو بهره مند میشوی و قبل از بلا،عافیت را یافته ای و قبل از ضلال و سردرگمی،به رشد رسیده ای،این ها رحمت حق است که ظهور و بروز دارد و این مهربانی و انس اوست که تو را رها نمی کند».


"از کتاب دعاهای روزانه حضرت زهرا اثر استاد صفایی/ص19"

مگه گچ کاری و آهنگری و نقاشی و نجاری و کاشی کاری و سنگ کاری و لوله کشی و کابینت سازی و منبت کاری و مبل سازی و آیینه کاری و پرس کاری و ... اینا کار نیستن؟ اتفاقا پولش و درآمدش هم بد نیست که یوقتایی عالی هم هست!انوقت یه جوونی عاطل و باطل میگرده میگه کار نیست؟کار هست عار نیست...

حالا اینو داشته باشید، این خانما رو بگو ... یوقتایی بعضیاشون روشون نمیشه بگن پسرشون یا همسرشون یکی از این کارهای بالا رو دارن!که حتما باید بگن کارمند فلان اداره هستن که باد به غبغبشون بندازن!که چی بشه؟یکی نیست بگه عزت و احترام آدما به شعورشون نه کارشون!

حالا این رو هم بذارید کنارش که وقتی توی خونه ایی به پدر خونه که صاحب یکی از این کارهاست مدام بگن حالا فکر کردی ریس فلانی.. یا مدیر بیساری... خب بچه ایی که تواین خونه است فرداروز تومدرسه با افتخار نمیگه پدر من شغلش اینه... میترسه از برخوردها...؛ که وقتی دیدگاه مادر خونواده این باشه که من برم درخونه دختر مردم بگم پسرم شاگر نونواست؟یا تومغازه باباش کار میکنه؟ نه من پیش اقدس خانم و اکرم خانم آبرو دارم... خب همین توی مادر میشی عامل اصلی بیکاری بچه ات و بعدم دنبالش همین بی احترامی های به کارگر جماعت و همین دیدگاه کم و حقیر،اینا فقر،فقر شخصیتیه...

نقل به مضمون یه حاج آقایی بودن تونجف که مقام بالایی هم داشتن، یروز لوله ی آب شون خراب میشه و میرن یه لوله کش میارن،اون شخص مشغول کار که بوده برای یه لحظه از ذهن این عالم میگذره که ببین ما چه مقامی داریم به محضر امام زمان میرسیم و درس و بحثی و .. اما این بنده خدا هیچی..!درهمین لحظه اون کارگر روبه عالم میکنه و میگه توچه میدونی که ماهم به محضر امام زمان میرسیم...!

حالا حکایت این روزهای ماها شده،که برتری و به لباس و ماشین و کار و درآمد و محل زندگی میدونیم...که احترام ها همه زورکی و ریا کاری شده!البته این بیشتر تو تازه به دوران رسیده هاست که فقر شخصیتی دارن، که دیدگاهشون درست نیست،که برای یه عده اشون هنوز مال حلال تعریف نشده که برای بدست آوردن مال حلال چه کارگری کنی چه کارمندی و چه مدیریت فرقی نداره اون حلال بودنِ سختِ.

ولی باز جای شکرش باقیه که هنوز هستن عده ایی که برای اُسا کارها خم و راس بشن و دست بلند کنن و حاجی حاجی بگن و احترامشونو داشته باشن!


از همون اول که تومدرسه میپرسیدن بابات چیکارست؟یادمه با افتخار میگفتم بابام دوتا کار داره هم توکارخونه کار میکنه هم آهنگری میکنه!بعدش هم که بازنشسته شد بازهم با افتخار میگفتم مغازه آهنگری داره،بازهم بعدش پیش دوستای دانشگاه با افتخار میگفتم آهنگری میکنه،بازهم با افتخار میگم تنش سالم باشه پاهاش درد نکنه باز هم آهنگری میکنه از همه بالاتر برای نون حلالی که برامون آورده افتخار میکنم،و از امروز بهترین افتخارم اینه که برای امام حسین کارگری کرده!

از امروز صبح یه سفر  یک ماه رو شروع کرده،چندساعتی نگذشته که کلی بهم سخت گذشته و دلتنگش شدم،پس این سی روز چجوری میخواد بگذره؟ دوریش برام آسون میشه چون میدونم هر صبح و شام تحت القبة به یادمونه!!

و البته از تمام بحث های بالا بگذریم که برای یه عده صدق میکنه و من واقعا ناراحت میشم که همچین دیدگاه ضعیفی دارن که متاسفانه کم هم نیستن که حق کارگر بخورن که کارگر رو قشر ضعیف و بی فرهنگ بدونن ،ولی انصافا تا حالا ندیدم کسی بخواد خدایی نکرده بی احترامیی به  پدرم کرده باشه هرچند خیلی از صاحب کارا یوقتایی حقش رو کمتر دادن که بگذریم!

دیشب برای تبریک میلاد امام رضا به همه اتون سر زدم،یعنی تقریبا تا دوماه پیش هرچی کامنت داشتم خصوصی و عمومی به صاحباشون سر زدم و کلی خوشحال از این حرکتم بودم! هنوز خوشحالیم تموم نشده بود که ..  خبر رسید چندتاییش ثبت نشده نه انگار فقط چندتاییش ثبت شده و باقیش نشده؛نامردا ... مگه من با بیان شوخی دارم ؟ نظر شما باموفقیت ثبت شد هم میزد ولی کو؟ خورد پیامامو....

برگشتم واسه یسریاتون فرستادم ولی اعصابم نکشید باقی رو برم ببخشید 

چقدر هم پیامم خوشگل بود... این هم پیام


"السلام علیک یا شمس الشموس و یا انیس النفوس السلطان یا اباالحسن یا علی بن موسی الرضا"


نومید و مفلسیم و نداریم هیچکس
نقد وجود داده به تاراج صد هوس
نالان بگرد کعبه کوی تو چون جرس
عصیان هزار عمر و گرفتار یک نفس
لطفی کن ای کریم و بفریاد ما برس
کز خلد بهشت لطف تو صد بار خوشتر است
"از کتیبه های اطراف حرم"


عیدتون خیلی مبارک
خیلی التماس دعا

"نظرات پست قبلی بازه"

اینم یه عیدی دیگه :

پدرشان می گفتند:«زیارت رضا مثل زیارت خداست در عرش..»

خودشان می گفتند:«سه موقع می آیم سراغتان،اول نامه های اعمال را که می دهند، دوم پل صراط، سوم زمانِ حساب و کتاب.»

پسرشان می گفتند:«از طرف خدا ضمانت میکنم بهشت را برای زائر با معرفت پدرم.»



* کلیک کردم رو تصویر دیدم 11ماه از آخرین دیدارمون گذشته...

داره خیلی دیر میشه صدا کن مرا ...


بعد تبریکات به مناسبت این عید فرخنده 

هرکی عازم التماس دعا...

"ما در این دَر نه پی حشمت و جاه آمده ئیم

از بد حادثه اینجا به پناه آدمده ئیم"




از بس گناه کردم آقــــا،

دگر به من

"شش گوشه" که هیچ

رخصت "مشهد" نمی دهی...


خاطراتِ خاص، اتفاقهای خوب، یهویی های ماندگار، اولین دیدار، آخرین دیدار اصن هرچه دلتنگت میخواهد از "#هشت/امام رضا" رو توی کامنتها بنویسید.

میخونیم باهاش لبخند میزنیم، اشک میریزیم ،زمزمه میکنیم... دستتون بازِ بازِ


چقدر سخت می شود وقتی

پای کامنت را وسط بکشی

علی رسولان


شب زیارتی حضرت ارباب:

این صوت رو هم بشنوید،عالی بود 


آخرین باری که محفل ادبی رفتم رو یادم نمیاد شاید مربوط باشه به همون سالهای 86-87 ولــی دوروز پیش یه محفل ادبی رفتم که یه کتاب معرفی کردن!!از سرشب که اینستای شاعرشو پیدا کردم با همون 6-7 تا غزل از چهل تا غزلش کلی شارژ شدم! شاید 4-5 ماهی هست شعر نخوندم اگر هم خوندم همینحوری تووبهاتون اتفاقی ولی امشب...!!

حالا موندم کدومشو بذارم؟



ﺑﻪ ﺭﺳﻢ ﺻﺒﺮ، ﺑﺎﯾﺪ ﻣَﺮﺩ ﺁﻫﺶ ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﺩ
اگر مرد است ﺑﻐﺾ ﮔﺎﻫﮕﺎﻫﺶ ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﺩ

ﭘﺮﯾﺸﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﮔﯿﺴﻮﯾﯽ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺩ ﻭ ﭘﺮﯾﺸﺎﻥﺗﺮ
ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﺪ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﺩ

عصای دست من عشق است ، عقل سنگدل بگذار
که این دیوانه تنها تکیه گاهش ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﺩ

ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﺻﻮﺭﺗﻢ ﮔﯿﺴﻮﯼ ﺍﻭ ﻣﻬﻤﺎﻥ ﺷﺪ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ
ﺧﺪﺍ ﺩﻟﺒﺴﺘﮕﺎﻥ ﺭﻭﺳﯿﺎﻫﺶ ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﺩ

ﺩﻟﻢ ﺭﺍ ﭼﺸﻢﻫﺎﯾﺶ ﺗﯿﺮﺑﺎﺭﺍﻥ ﮐﺮﺩ ، ﺗﺴﻠﯿﻤﻢ
ﺑﮕﻮﯾﯿﺪ ﺁﻥ ﮐﻤﺎﻥﺍﺑﺮﻭ ﺳﭙﺎﻫﺶ ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭد . 


*تیتر هم از همین شاعر؛نام اثر "ایمـــا"

  • M.heidary

کسانی لیاقت رسیدن به امام را یافته اند که اهل رقابت باشند

رقابت در شهادت از اولین موضوعاتی است که برای شهدا به ذهن می رسد.

اما شهادت یک نقطه نیست.

اول: اللهم اجعل محیای محیا... است

دوم: مماتی ممات محمد وآل محمد است.

اول رقابت در زندگی است، آن گاه رقابت در شهادت.

دعا کن شهید"باشیم"! نه این که فقط شهید"بشیم"

اصلا تا شهید نباشیم شهید نمی شویم.

شهید که "باشیم" خودش مقدمه می شود تا شهید هم"بشویم"

ان شاءالله...  

+این گشت و گذار توبایگانی ها چه میکنه با آدم!!

ارزش یک مداد به مغز آن است مدادی که مغز ندارد چوبی بیش نیست و فقط به درد سوختن میخورد ارزش آدمی نیز به مغز اوست وگرنه هیچ بهایی ندارد و دوزخ جای کسانی است که بی مغز  بوده یعنی از مغز خود هیچ بهره ایی نبرداند. این سخن اهل جهنم است:

وَقَالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا کُنَّا فِی أَصْحَابِ السَّعِیرِ(ملک/10) اگر میشنیدم و از عقل خود بهره میبردیم در آن جا نبودیم


بعد ادامه مطلب هم یکم حرفِ هرکی وقت داشت و دوستداشت بخونه مدیون وقتش نشم!


بعدا نوشت:

چقدر این صوت به من آرامش میده

هزار بار گوش کردم هزار بار دیگه هم گوش میدم



به گل آب بدهی،گلاب می دهد؛یعنی همان چیز،بهترش را به شما برمیگرداند.

خدا دوست دارد مثل گل باشیم یعنی هرکس به ما محبتی کرد با محبت بیشتر پاسخ بدهیم.

وَ إِذا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها...(سوره نسا/آیه86)

هنگامی که شما را احترام کردند شما زیباتر احترام کنید.



به مناسبت هشتم شوال:

برادر بی حرمم حسن جان(مهدی اکبری)

* تخریب قبور ائمه بقیع(میثم مطیعی/واحد)

* تخریب قبور ائمه بقیع(میثم مطیعی/شور)

* تخریب قبور ائمه بقیع(میثم مطیعی/زمینه)


بعدا نوشت:

خیلی بروز است



دوستانی که منو میشناسن میدونن خیلی طرفداری آقایون رو نمکنم(چه بسا "اصلن" طرفداریشون نمیکنم) ولی وقتی این پیام بدستم رسید یه لحظه دلم براشون سوخت (بگم ترحم بهتره یکم هم حرصشون بگیره) ولی انصافا در حق یه عده ایشون خیلی ظلم میشه(فقط هم یه عده هآ نه بیشتر) خیلی شک داشتم برای گذاشتن یا نذاشتن این پست(هنوز هم شک دارم) ولی خب تصمیم گرفتم (فقط و فقط) بخاطر زیبایی متن منتشرش کنم والبته اینکه نویسنده اش خانم بوده! حالا بد هم نیست از این پستها(ی طرفدارانه)واسه روز مبادا تووبم نگه داری کنم(یدونه اش کافیه،دو سه تا نشه صلوات)

از دستم در رفت دیگه!شاید هم حکایت همون جو ایی که توپست قبل گفتم!! اما اشکال نداره بخونید قشنگِ! هرچند با همه ی متن موافق نیستم ولی خب...

بازهم تاکید میکنم نیایید از متن علیه خانمآ استفاده کنیدآ خیلی خیلی برعکس ترش هم هستآ میگم فقط دوستداشتم همه متن رو بخونن ( نظری به مذاقم خوش نیاد حذف میکنم،دیکتاتور هم خودتونید!!)

:)

************

یک وقت هایی فکر میکنیم مرد بودن، چقدر می تواند غمگین باشد!!
هیچ کس از دنیای مردانه نمی گوید... هیچ کس از حقوق مردان دفاع نمیکند... هیچ انجمنی، با پسوند «... مردان» خاص نمیشود...!!مرد ها نمادی مثل رنگ صورتی ندارند... 
این روزها، همه یک بلند گو دست گرفته اند و از حقوق و دردها و دنیای زنان می گویند.در حالی که حق و درد و دنیای هر زنی یکی از همین مردها است.یکی از همین مردهایی که دوستمان دارند. وقتی میخواهند حرف خاصی بزنند هول می شوند.حتی همان مرد هایی که دوستمان داشتند ولی رفتند...
یکی از همین مرد های همیشه خسته. از همین هایی که از ۱۸ سالگی دویدن را شروع میکنند. و مدام باید عقب باشند. مدام باید حرص رسیدن به چیزی را بخورند. سربازی، کار، در آمد، تحصیل...مسئولیت زندگی...حفظ ناموس...
همه از مرد ها همه توقعی دارند. باید تحصیل کرده باشند. پولدار، خوشتیپ، قد بلند، خوش اخلاق، قوی... و خدا نکند یکی از اینها نباشند !!!
...