جان آمده رفته هیجان آمده رفته
نام تو گمانم به زبان آمده رفته
احیا نگرفتم تو بگو چند فرشته
صف از پی صف تا به اذان آمده رفته؟
تا پلک زدم خواب، مرا آمده برده
تا پلک زدم نامه رسان آمده رفته
امسال نبرده ست مرا روزه، فقط گاه
بر لب عطشی مرثیه خوان آمده رفته
من در به در او به جهان آمده بودم
گفتند: کجایی؟! به جهان آمده رفته
ترسم که به جایی نرسم این رمضان هم
آن قدر به عمرم رمضان آمده رفته...
"محمدمهدی سیار"
هم از خودم رها شدم/هم از همه جدا شدم
خدا نظر به من نکرد/مسکین و بینوا شدم
سرد شدم درد شدم.../به گریه مبتلا شدم
ز چاله ها به چاه ها/فتادم و تنها شدم
چه ماه ها گناه ها.../گرفتار هوا شدم
کجاست حکمتت خدا/ندادنت بلا شدم
فرهاد بودم و کنون/مجنون بی دوا شدم
کی میشه که نگام کنی/بگم حاجت روا شدم