- به سبک اینستاگرامی ها:
#تو انقدر داری که با یک نفس تموم غم هامو یکجا میخری
#حس های خوب #کریم ابن کریم
#خدایا درد این عشق هارو زیادش کن
#اتفاقهایی که اتفاقی اتفاق میشن
#مدافعین حــــرم
نخوردیم نون گندم،دیدم دست مردم...
حس نوشتن نداشتم وقتش رو هم همینطور،یادم افتاد اینستایی ها اینجوری یه عکس میذارن با 4تا هشتگ که هیچ ربطی هم بهم ندارن و خودشون ربطش میدن،پست میکنن و کلی لایک و بحث و حرف و الی ماشالله ....
گفتم چه کاریه بنویسیم،مطلبو میگرن دیگه (کلا فکر کتم پایه ی اینستا هم همینه،مثل این داستان های بی انتها هرجور دلت میخواد برداشت میکنی)
اگه پیش نویسها رو بالا پایین کنم شاید تاحالا 7-8 تا پست براش نوشته باشم که منتشر نشده هربار که مینویسم، یه حسی مانع انتشارش میشه بعد هم میگم خب چه دلیلی داره بچه ها ناراحت بشن؟! بعد میگم خب مگه وبلاگ یوقتایی جای همین دردودلها نیست؟؟ پس چرا اون موقع ها که بود براش نذرمیگردی و ختم صلوات و التماس دعا مینوشتی؟! الان مگه چی شده؟! بعد دوباره دلم میگیره دوباره موسیقی وبش!! دوباره یاد دوباره خاطره دوباره دلتنگی و غصه و .... پیش خودم میگم به رسم احترام باید براش یه پست اختصاص بدی اون بود که از همون دلنامه تورو راه اندخت!!بعد دوباره دلم نمیاد که هیچ پستی با این عنوان براش بنویسم!!
یادمه یسری یه پست گذاشته بودم که:"وقتی تیک پیامهات دوتا نمیشه بیشتر نگران حالت میشم"اون روز یسری از بچه ها عاشقانه برداشت کرده بودن بعدا ک براش تعریف کردم کلی خندید میگفت خوبه دیگه تو که جو دادن رو دوستداری...؛ بیست و دو -سه سال خاطره رو بخوای مرور کنی، نه حتی بخوای یه لحظه از ذهنت بگذرونی مخت داغ میکنه!!!حتی روزی که فوت کرده بود صورتشو نگاه نکردم نمیخواستم خنده های دوروز قبلش از یادم بره اما الان میگم کاش بوسیده بودمش... انقدر خانم بود و باوقار بود وقتایی که میرفتم پیشش اصن روم نمیشد ببوسمش با اکسیژنی که بهش وصل بود سختش میشد و من ناراحت،یا شاید اون ناراحت میشد و من سختم، ترجیح میدادم به روی خودم نیارم و خیلی عادی برخورد کنم!!
به هرحال که رفته و ماهم میگذرونیم با خاطراتش تلخ و سخت ... خدا همه رفتگان رو غریق رحمت بفرماید،صلوات.
*نوشته ی روی سنگ مزارش رو از بین نوشته های تووبش انتخاب کردن... حواسمون باشه چیا مینویسیم بعدا بدردبخوره حداقل اینجوری (البته دورز ازجون شماها بعد صدوبیست سال)
- آموزه های دینـی:
- هفت روایت خصوصی:
امام موسی صدر؛ خیلی درموردشون نمیدونم تنها همون مقدار شنیده ها از اطرافیان!! میدونید سبک نوشتن درمورد بزرگان و افراد خاص همیشه یجوری بوده که من نمیتونستم بخونم!یجورایی برام سقیل بوده سخت بوده! یه مدت قبل تبلیغ یه کتابی رو تویه وبی خوندم،تصویرکتاب رو که دیدم و متوجه شدم حجمش کمه(لعنت برهرنوع تنبلی) گفتم این خودشه بذار اینو پیدا کنم بخونم!اسم کتاب اضافه شد به لیست کتابهای درحال خرید،بالاخره موفق شدم و کتاب خریده شد،در چشم بهم زدنی یکجا سرکشیدم!
مقدمه یا درواقع معرفی کتاب از قلم خود نویسنده انقدر دلنشین بود که تا تهشو یروزه خوندم،فکر حتی اگه قطر کتابش هم زیاد بود با این قلم و سبک نوشتن و تعریف بازهم حتما یروزه میخوندمش!
میخواستم از نوشته ی پشت جلد کتاب عکس بذارم این فروشگاهای کتاب انقدر برچسب و کُدمُد بهشون میزنن نشد،
کلی از عکسها و اتفاقات موکب هنوز مونده و ننوشتم،دلم میسوزه که هیمنجوری موندن ..
سال نو پیشاپیش مبارک
ان شاالله سال خوبی داشته باشید، پر برکت و معنویت و با عنایات حضرت ولی عصر عج ...
لطفا دعا کنید ما هم مشمول
محول الحول و الاحوال
و حول حالنا الی احسن الحال
شویم و به قافله شهدا برسیم در سال جدید
ان شاالله شما نیز حالتان احسن الحال شود
عاقبتتون بخیر به حق حضرت ابوتراب