سومین پست امسال رو تقدیم میکنم به :
روح بلند و ملکوتی رهبر کبیر انقلاب،حضرت آیت الله خمینی(ره)
دیروز رفته بودیم منزل یکی از بزرگای فامیل(حاج آقا دوسالِ عمرشون رو دادن به شما اما حاج خانم همچنان بزرگ فامیل هستند) که تِم قدیمی و سبک زندگی چندین ساله اشون رو همونجوری حفظ کردن؛ بین حال و پذیراییشون چندتا دَر هست و تنها ایام عید ما اون بخش از خونه رو رویت کردیم حتی مواقع دیگه ایی هم که منزلشون میریم درهای اونجا بازنیست؛بعد اونجا یه سفره ی خیلی خوشگل میندازن و همه چیو میچینن داخل سفره هم هفت سین هم وسایل پذیرایی(بعد داشتم به این فکر میکردم که چقدر قدیم ترها به فکر دخترها و البته حاج خانم بودن که زحمت رفت و اومدن های به آشپزخونه رو کم کردن والا یه مهمون میاد خونه ی ما برای آوردن وسایل پذیرایی صدبار میریم آشپزخونه و میایم جاکه نمیشه همه رو رومیز گذاشت مثل اینا سفره هم نمیندازیم،خب البته که قدیم معماری خونه ها هم خاص بوده) بعد اینکه چیدمان اون اتاق از زمانی که یادم میاد همونجوری بوده فقط شاید تواین مدت یه پرده اشونو عوض کرده باشن،یه ساعت قدیمی که صفحه اش آبی خیلی خوشرنگِ رو به دیوار زدن،طاقچه ایی که روش آیینه و گل و قاب عکس داره همیشه و همچنان باقیست،این دفعه یه قاب عکسی که به دیوار بود و از رنگ و رویی که ازش رفته بود معلوم بود برای چندین سال قبلِ نظرمو جلب کرد،(عروسشون هم اصولا مهمون که بیاد میان بالا) یه نگاهی کردم بهشون گفتم بااجازه من یه عکس از این قاب بگیرم؛همون لحظه حاج خانم گفت عکس آقا رو میگی؟بگیر!؛ منم رو به نوه اشون گفتم ببین اینجوری انقلابی میمونن...؛ همینجوری که عکسو میگرفتم با خودم فکرمیکردم کدوم ماها الان این کارو میکنیم؟تو پذیرایی کنار تابلو فرشها و ترمه های روی دیوار عکس رهبرمونو میزنیم؟؟ نه اینکه نداشته باشیم ها،داریم منتهی تواتاقمون روی میزی،کنج کتابخونه ایی نهایت پوستری روی دیوار...؛قدیمی ها انقلابی اصل بودن...